عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : یک شنبه 30 تير 1392
بازدید : 926
نویسنده : آوا فتوحی


 

ایستاده به تماشای خویش
در باد
و پرنده ای
که پرواز را در پرهایش به زبان می آورد
می رفت
تا آبی شود.
کسی مرا صدا زد
صدایی که آشنایم نیست

انگار کسی قدم های مرا برمی دارد.
(آوا رضایی) …



:: موضوعات مرتبط: شعر های آوا در روز نامه ها , ,
تاریخ : چهار شنبه 12 تير 1392
بازدید : 958
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: رضوی , رضوی سروستانی ,
تاریخ : چهار شنبه 12 تير 1392
بازدید : 768
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: مقاله ها ی آوا در روزنامه ها , ,
:: برچسب‌ها: کودکان , نوجوانان , ,
تاریخ : چهار شنبه 12 تير 1392
بازدید : 578
نویسنده : آوا فتوحی

کلاغ را
سفید
باید دید
شعرم
برهنه است
همین امروز
دلم
برای همه ماندگان
سوخت .



:: برچسب‌ها: کلاغ , سفید , ,
تاریخ : سه شنبه 11 تير 1392
بازدید : 1142
نویسنده : آوا فتوحی


بنام خدا
موسیقی حلال مشکلات انیشتین
از سال 1902 تا 1909، زمانی که انیشتن 6 در هفته مشغول مطالعات و تحقیقات فیزیکی بود ،موسیقی موتزارت به عنوان
منبع تغذیه روح او بشمار می رفت و اساس تفکر خلاقه اش را تشکیل می داد.ممکن است این دو موضوع بیش از آنچه به نظر می رسد به هم مرتبط باشد. انیشتن در یکی از سخنرانی های خود
اظهار داشته بود:در حالیکه خلاقیت بتهوون بر کسی پوشیده نیست.اصالت موسیقی موتزارت او را در جهان جاودان و در انتظارکشف باقی نگه داشته است.انیشتین معتقد بود در ماوای مشاهدات و تئوری های فیزیک،موسیقی نهفته شده ،و یک هارمونی از پیش ساخته شدهبین این دو ، تقارن و هماهنگی می آفریند.قوانین موجود در طبیعت،از جمله قانون نسبیت نیزمانند توانایی موسیقی موتزارتدر انتظار کشف شدن توسط افرادی با قوه شنوایی بخصوص بوده اندبنابراین ارائه تئوریهای گوناگون تجلی یافته از تفکر ناب فردی همچون انیشتن چندان دشوار و دور از ذهن نخواهد بود.گفته های وی حاکی از اینستکه او مجذوب موتزارت بودو ارتباط عمیقی بین خلاقیت های ذهنی اش با این آهنگساز یزرگ احساس می نموداما می دانیم انیشتن در زمان تحصیل شاگرد خوبی نبودولی به موسیقی بعنوان روزنه ای برای بیان هیجانات و احساسات درونی علاقه داشت زمانی که پنج سال بیشتر نداشت به فراگیری ویولون پرداختاما متاسفانه پس از گذشت زمانی اندک تمرین های خشک و بیش از اندازه به نظرش سخت آمد و با پرتاب صندلی به طرف استادش او را از خانه بیرون راند او در سن 13 سالگی برای اولین بارسونات های موتزارت را کشف کرد.پس از آن از ارتباط شگفت انگیز انیشتین با آثار موتزارت آغاز شدهنس بیلند از دوستانش گفته که زمانی که انیشتین در مقابل من ویولنش را بدست گرفت و شروع به نواختن کردبرای اولین بار اصالت موسیقی موتزارت با خلوص کامل در مقابلم پدیدار گشت.
از سال 1902 تا 1909، زمانی که انیشتن 6 در هفته مشغول مطالعات و تحقیقات فیزیکی بود ،موسیقی موتزارت به عنوان
منبع تغذیه روح او بشمار می رفت و اساس تفکر خلاقه اش را تشکیل می دادموتزارت در نوجوانی با آثارش حیرت همگان را بر می انگیخت در حالیکه انیشتین زندگی کولی واری را برای

خود برگزیده بود .ظاهر نا متعارف اوبا موهای بلند و عشق و علاقه اش به موسیقی و فلسفه بیشتر او را شبیه به شعرا میکرد .اما اشتیاق او به نوازندگی تا اندازه ای بود که همواره حضار را مفتون خود می نموداو بارها از توانایی موتزارت در ساخت قطعاتی برجسته سخن گفته .خود او در سال 1905 زمانی که فرضیه نسبیت را مطرح کرددر آپارتمانی بسیار کوچک با مشکلات مالی و خانوادگی بسیاری دست به گریبان بود.
در بهار همان سال او 4مقاله ارائه داد که به منزله تحولی در دنیای علم تلقی شد نظریات او در مورد فضا و زمان که از دید فیزیکی نا متناسب بنظر می رسیدزیبایی و ظرافت طبیعت را در خود نهفته داشت. تئوریهایی که در آن ساختار و وحدت باطنی که او در آثار باخ و موتزارت کشف نموده بود به چشم می خورد.
وی در کشمکش های خود با مفاهیم بسیا ر پیچیده ریاضی که به نظریه نسبیت ختم شداز زیبایی و اصالت موسیقی موتزارت الهام گرفته است
پسر بزرگ او در این باره میگوید هر زمان که پدرم احساس می کرد در کار خود در موقعیت های دشوار قرار گرفته و به ته خط رسیده به موسیقی پناه می برد که معمولا حلال مشکلات او بود
انیشتن احساس نمود که در رشته خود مانند آنچه که موتزارت
در موسیقی انجام داده موفق به پرده برداری از پیچیده گی های جهان هستی شده است او گفته که نادیده گرفتن زیبایی و افسون موجود در تئوری نسبیت برای افرادی که موفق به درک کامل آن
شده اند کاری بس دشوار است. این در حقیقت تئوری نگرش یک فرد در مورد ماهیت جهان است.ودر کمال ناباوری او با بکار گیری مفاهیم و فرمولهای پیچیده ریاضیات پدیده هایی چون سیاه چاله ها را آشکار توجیه و تعریف کرده است و در اصل همان تحولی که موتزارت در موسیقی انجام داد انیشتین در فیزیک کلاسیک بوجود آورد.و مقدمات ورود به عرصه فیزیک اتمی را فراهم آورد. همانطوری که آثار موتزارت نقطه عطفی در دنیای موسیقی است فعالیت های انیشتین نیزدر حیطه علم و دانش بوده است.در سال 19079 کنسرتی به مناسبت صدمین سال تولد انیشتین برگزار شدو جولیارد در منزل انیشتین در امریکا به اجرای کنسرت پرداخت.روبرت من میگوید:هر چند پروفسور انیشتین تمرین چندانی نداشت و اغلب به نت های نوشته شده مراجعه نمی نموداما ظرافت انگشتان ، هماهنگی و تمرکز او در نواختن بی نظیر بود.



:: موضوعات مرتبط: مطالب موسیقی , ,
:: برچسب‌ها: انیشتن , موسیقی , کلاسیک , موتزارت , باخ , علم , دانش , اتم , فیزیک , ,
تاریخ : دو شنبه 27 خرداد 1392
بازدید : 1182
نویسنده : آوا فتوحی


آوا رضایی (فتوحی)
نقدی بر کتاب شکل دیگر من مجموعه رباعی ایرج زبردست
رباعیات خیام ساختار ریاضی دارند و شکلی از (problem ) را مطرح میکند.و گاهی به حالت تعلیق در میآورد.یا انکار میکند ویا اثبات.
این خصوصیات را رباعیات ابوسعید ابی الخیر،حافظ و مولوی ندارند.زیرارباعی نامبردگان از رباعیات وصفی(discritive )هستند که از اولش یک حالتی راوصف می کنند.حالا شاعران مضمون ساز هم که برایشان لفظ معنی دارد و دلالت صراحت ندارد و در شعرشان لفظ معنی صریح است به دو شکل است 1-لفظ مجازی 2- لفظ حقیقی. مثلا می گوییم شیر آمد .به عنوان مثال علی جانشین شیر شده و بدلیل دلیری و شجاعت بیان مجازی می شودو ما از زمینه کلام می فهمیم که در رابط دلیری بیان شده است.لفظ در شعر کاذب و صادق معنا ندارد ولی دلالت معنا دارد.در رباعیات ایرج زبردست کتاب شکل دیگر من که مجموعا26 رباعی است.(ص 38 حکایت)
در ساعت من، حکایتی ناپیداست
در ساعت من ،قطره هزاران دریاست
این عقربه ها که گِرد هم می چرخند
انگار یکی شمس و یکی مولاناست
در اینجا ارتباط قطره و هزاران دریا خیلی بعیده/قطره حکایتی است که در این ساعت است.شاعر می بایست از نظر لفظی دنبال مطلبی که در مصرع اول مطرح کرده بود باشد.و قصه ای که نامعلوم است باید عبارت در طراز همان الفاظ حرکت کند.عقربه ها در ساغت بدنبال هم می چرخندو گِرد هم نمی چرخند.مصرع آخر ارتباط موجهی با مصرع اول ندارد.ما منتظریم که بفهمیم حکایت ناپیدا چیست و چون با مسئله زمان تماس گرفته و به عقربه ها که یکی شمش و دیگری مولاناست منتقل شده که گم می شوند وبدنبال هم می گشتند.این رباعی مصنوع و فاقد منطق ریاضی دار رباعیات خیام است.پاسکال ،خیام، انیشتن، نیوتن،همه ریاضی دان بودند.نیوتن : خدا ساعت ساز جهان است که این تفکر ریاضی دارد.تفکر ارسطویی که به موجود زنده و بالندگی و رشد توجه می کند(مثلا خدا را به گل زیبایی که شکفته شده توصیف می کند)
خیام دو نوع رباعی دارد1- رباعیات ریاضی دارکه ساختار جبری داردو مثل معادله جبری است و کسی نمی تواند مثل او بگوید چون کسی ریاضی را به اندازه خیام نمی شناسد.2-رباعیات وصفی.
دمکریسیوس می گوید: ذرات جهان ذره ذره اتمند.(اینجا ترکیب و ارتباط از بین می رود). عرفایی هم در قالب رباعی شعرهای عاشقانه ای گفته اند چون ابوسعید ابی الخیر و دیگران. گاهی رباعی یک نوع شعر خاصه که با ترنم مردم حساس و عاشق پیشه ویا رند لا ابالی همراه بوده است.که عده ای از این نوع استفاده کرده اند.اما در شکل دیگر من (ص.48)
روحی است که در تن است ،حالا این شکل ---------
ماه شب روشن است، حالا این شکل -----------
آن چشم معطر ازل می داند
شکل دگر من است، حالا این شکل -------------
خوب روی تصویر باید فکر کرد نه حرف یا حروف. زیرامی گوید شکل و بهتر است مصرع آخر رباعی که می بایست مخاطب را کن فیکون کند و نتیجه گیری باشد همین شکل باشد و شکل ها در مصرع اول و دوم خذف شود.البته ناگفته نماند که در مصرع سوم چشم معطر ازل که منظور خداوند است خوب استفاده شده اگرچه پدیده و واژه ی نویی نیست.
(ص 45-نماندن)

تاریکی وقت و غربتی بی پایان
لمس تن شب ،قدم زدن در باران
مانند نباش و باش، تنهایی و کاش
مانند نماندنت که ماندم با آن
در وقت مشکل دارد.تاریکی را به معنای ایهام گرفته و زمان مبهم است/غربت به
معنای تنهایی بکار رفته و لمس تن شب که از فروغ گرفته (دست بر پوست کشیده ی شب می کشم)و البته بطور غیر مستقیم که بد هم نیست.تقارن برقرار کرده ودر تاریکی خیابان بهتر است که قدم بزند و پوست شب را لمس کند و می گوید در غیبت و نماندن تو دارم زندگی می کنم.تنهایی و کاش(کاش به معنای تمنا و آرزو)که البته از نظر فرم کارتوفیق حاصل کرده و خوب است.
(ص42.او)
آغوش سپید بامدادم او شد
آرامش ناگهان یادم او شد
آن سوی کسی نیست، کسی را دیدم
آیینه بدست هر که دادم او شد
مصرع چهارم متمم مصرع سوم است و ک موصوف لازم دارد و بجای آیینه می بایست کایینه بدست هر که دادم او شد باشد.
(ص 56- تشنه)
شب حادثه را اشارتی مبهم کرد
از قاعده ی جهان ، زمان را کم کرد
ای باور بیکرانه ، ای قوی سپید
پرواز تو پشت آسمان را خم کرد
چون در شب حادثه ی غیر مترقبه ای اتفاق افتاده، شب را اشاره مبهمی کرده به حادثه /که البته خود این لفظ مشکل دارد.اشاره مبهم چیست ؟ زمان را کاهش دادن/قوی سپید کنایه ای است از باور .شب، سیاهی و تاریکی فضای جامعه را حادثه وار خبر داد.که آن حادثه مرگ شاملو بود که باور بیکرانه آرادی و شعر است.و زبردست می گوید وقتی تو مردی .مرگ تو پشت آسمان را خم کرد( که بسیار اشاره ی خوبی است در مرگ شاملو)و جای تحسین است.
ایرج زبردست برای بیان مطالب عاشقانه، وصفی،و انتقادی قالب رباعی را انتخاب کرده اندو در نتیجه در همان قالب محدود شده و طبعا می بایست بعنوان یک شاعرمدرن وزن راکنار گذاشته و بدنبال هارمونی برود و یا نوعی وزن درونی (قطعه) یا به فرم های دیگر هم فکر کند .مخصوصا کمپوزسیون.
ناگفته نماند که تعابیر بکار رفته نشا نه ای از مدرن و مدرنیزه ندارد. مثل پشت آسمان خم شدن-داغدار آمال-انالحق زدن_فکر شکفتن-آغوش سپید بامداد –اشاره مبهم –شب حادثه – واکردن دهان و صدف –قطره و هزاران دریا –و....همه تعابیر قدیمیند.همچنین بعضی ابیات سست هستند مثل با عشق پر از لذت پرهیز شوی که معمولی و روزنامه ای است.
رباعی ی فریاد عادی است ولی رباعی ی خورشید خوب است .کارهای قبلی ایرج زبردست بالاتر بود گرچه تکرار مکررات هم زیاد بود.نیما بامطالعه زیاد و تحقیقات و آشنایی با ادبیات اروپا مخصوصا فرانسه ،توانست تجددی در شعر فارسی بوجود آوردو همینطور شاملو.
نویسندگان وشاعرانی که قصد دارند کاری نوو پدیده ای مدرن را بوجود آورند، مستلزم پیمودن راههایی است که بزرگان ادبیات ما طی کرده اند.با آرزوی توفیق بیشتر برای ایرج زبردست که قابلیت و توانمندی در ایشان بالقوه زیاد است.منتظر فعالیتها و آثار بعدی ایشان هستیم. (آوا رضایی)




:: موضوعات مرتبط: نقدها , ,
:: برچسب‌ها: نقد , ایرج زبردست , کتاب , منتقد , ادبیات ایران , جهان , ,
تاریخ : دو شنبه 13 خرداد 1392
بازدید : 813
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : دو شنبه 13 خرداد 1392
بازدید : 862
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : دو شنبه 13 خرداد 1392
بازدید : 1026
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : دو شنبه 13 خرداد 1392
بازدید : 870
نویسنده : آوا فتوحی

تعداد صفحات : 124


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com