عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : سه شنبه 21 مرداد 1393
بازدید : 347
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

 

 

نبسته ام به کس دل

نبسته کس به من دل

چو تخته پاره بر موج

رها رها رها من

ز من هر آن که او دور

چو دل به سینه نزدیک

به من هر آنکه نزدیک

از او جدا جدا من نه چشم دل به سویی

نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی

به یاد آشنا من ستاره ها نهفته اند

در آسمان ابری

دلم گرفته ای دوست

هوای گریه با من سيمين بهبهاني

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: سیمین بهبهانی , ,
تاریخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393
بازدید : 351
نویسنده : آوا فتوحی
 
ناشیانه مرا شلیک کن در شقیقه ی زمان

من ،‌ راوی ِ انتظار ِ بیهوده ام در فرصت اشتیاق تو

من با هیچ ثانیه ای که رسیدن را زنگ می زند نسبتی نداشته ام

پر از دقیقه های جهنم ام

پر از ساعت های تکراری

که تو را ول می کند در اشک های شبانه ات

حوصله ات را با ساعت دیواریم تنظیم نکن

کوتاه مانده است دیواری که فرو ریخته در صبوری لحظه ها

خدای معجزه هم ، می لنگد

و من کافر شده ام به تمام کاسه ها که صبر بار زده اند

تو هم ایمانت را حراج کن

هیچ ثانیه ای زنگ نخواهد زد

تفنگ ِ هر چه بادابادَت را بردار

ناشیانه شلیک کن مرا در شقیقه ی زمان


:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: بهروز عرب زاده , فیس بوک , ,
تاریخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393
بازدید : 295
نویسنده : آوا فتوحی

«پا، خط و دایره‌ها»
تقدیم به کودکانی که از چاله به چاه رسیدند و هنوز..... تشنه!
********************************************
بی / زارم، دلگیر از دایره ها؛
از زندانِ باورهایِ باورسوز!، آه.....
فرقی نمی کند، آسمان ببارد یا زمین برویاند.
وای بر من و این .... دایره ها
مادر بزرگ به قبله بود، نیمه شب و جهنمِ غول ها
من از ترسِ اجنه، خیسِ بی مادری، درد داشتم؛
پایم روی خط، شلاق و کفِ آن، سرخِ ترکه ها!
وای، آب ، آب .... بابا ، آب،.... کجا داد!؟ صفر، رویا!!
ترس آن مرد، چه حیرانم می کرد، داس!؟
جایِ پایِ آن اسب، فِلَش بَکِ ذهن و
فایلِ لگدها، پلاس!
گرسنه میان روز، آب می خواندم،
یادت بخیر، ناندانِ مادر بزرگ
کبابِ املاء و فوت دست ها، داغ، بیا آقا؛
مُبصِر: جَلدی!، آماده کن، دارِ نیمکت را
بزرگ شدم، عطشِ انتقام،
یا دموکراتِ با کلاس، تغیر برای نبودن را،
دریغ، حیف و افسوس، اف بر نادانی؛
باز هم دایره و کمی بزرگتر، دایره ها
ای خدا !
فحش ناموسی، گرسنگی، کسر حقوق و اضافه کار،
روزمرگی و چکه چکه جان و گورِ زندگی!
بخشش و لذتِ عفو و باز؛ دایره ها
کاش لوزی و ذوزنقه بود،
منحنی که خوبتر، جایِ دایره را
کج بود، دیوار داشت، اندکی دور از نگاه؛
پناه / گــــاه، اما باز دایره ها
بخوان، بگو، نگو، برو، نرو، بیا، بمان، بمیر و ... بِدَم،
خفه شو، بریده، بی دینِ مرتد!؟
به یاد آر، کودکی و نیمکت را
از من بپرس:
راه گریز، شکستن خطوط و قلمِ نقاش است!؟
گوشِ شیطان کَر: ... ها، ها،
نفهمیدی!؟ به چه زبانی بگویم؟
بله، آری، یا، یس، نَعَم، دا!
نه جن و نه ارواح، نه دایره نه لوزی،
مــــرگ بــر!!؟؟؛
نه ... نه...نفرین بر جبر و هندسه ها

«فریاد آفتاب»

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
تاریخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393
بازدید : 655
نویسنده : آوا فتوحی

بر شانه ام بهار و -
بنفشه بیاویزید
تا بگردم و رنگین باشم
کز پس_ سال ها چرخش_ ابر
خشک تر از همیشه ،می آیم و
با دو مهره ی مرطوب -
- می نگرم :
پرنده ای را
که در چرخشی نامانوس
پاره ای از هوا را -
به منقار می کشد و -
بر سنگ می زند
و برای کودکی
که زنگوله بر پای
می دود
سیبی پرتاب می کنم .

رضا حامی پور

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: رضا حامی پور , ,
تاریخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393
بازدید : 362
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

عناصر شعر:

شعر باید حامل اندیشه -احساس - تخیل و آهنگ باشد

اندیشه :شعر باید حامل پیام و حکمتی باشد زیرا هنر از جمله شعرافزاریست برای شناختن طبیعت و زندگی .طبیعت تکامل میبابد و زندگی کامل میشود،هنر نو می شودو افزاری نو طلب می کندکه آنهم اندیشه نو است.

احساس:

احساس شاعر آفریننده است.او الهام میگیرد و نور شعر را می گسترد،لذا شاعر می بایست مفتون شعر یک شعر نیرومند شود تا احساس را انتقال دهد(خشم ، نفرت،عشق ، حسرت ، اندوه و .....)

تخیل:

نصف شعر در تخیل است به گفته خواجه نصیرالدین طوسی شعر زمانی کلام مخیل می خوانده اند چون قدرت شعر فارسی تخیل است لذا هر چه در اشعر این شخصیت خود را بارزتر نشان دهد شعر قوی تر است

آهنگ که می دانیم ترکیب شعر و موسیقی در آهنگین بودن کلام  عاشقانه  است(سن ژان برن اشعار خود را بصورت نثر نوشته اما نثری با ژرفای فلسفه و نغمه ای خیال انگیز )و نباید

کژ آهنگی ایجاد شودو این عناصر در هر شعرو سبکی با شد قوی است .

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شعر , شعر , سبک , احساس , آهنگ , تخیل , اندیشه , نفرت , عشق , طوسی , رمان , زمان , شخصیت , نو , جکمت , ,
تاریخ : دو شنبه 13 مرداد 1393
بازدید : 324
نویسنده : آوا فتوحی
 
ﺑﺎﺩ ﻋﺼﯿﺎﻧﮕﺮ ﺑﯽ ﺑﺎﮎ
ﻣﯽ ﺳﭙﺎﺭﺩ ﻣﺮﺍ
ﺑﺪﺳﺖ ﺍﻣﻮﺍﺝ
ﺑﺴﻤﺖ ﺁﺑﻬﺎﯼ ﺍﻓﺴﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ
ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺭﻫﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺗﺮﺩﯾﺪ
ﺧﺎﻟﯽ ﮔﺸﺖ
ﺍﺯ ﻫﺮﺁﻧﭽﻪ ﮐﻮﺷﺶ
ﻫﺮﺁﻧﭽﻪ ﻧﯿﺮﻭ
ﻫﺮﺁﻧﭽﻪ ﭘﻨﺪﺍﺭ
ﺗﺴﻠﯿﻢ ﮔﺸﺖ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺩﯾﺪﺍﺭ
در ﮐﺸﺎﮐﺶ ﻣﻨﻈﺮ ﺁﻓﺎﻕ

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: حمید رضایی , ,
تاریخ : سه شنبه 7 مرداد 1393
بازدید : 401
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393
بازدید : 384
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: مرتضی کیوان هاشمی , ,
تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393
بازدید : 418
نویسنده : آوا فتوحی

من دوست داشتن را

 

                         چه شيرين

 

با لبانِ دريا

 

                                    فريادِ فرهاد

 

                                                       مي زنم !

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: آوا رضایی , شعر , نو , سایت , وب , مجموعه , دریا , شیرین , فرهاد , فریاد , ,
تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393
بازدید : 363
نویسنده : آوا فتوحی

هم‌سایه‌های ساده‌ای داریم:
فوتبال تماشا می‌کنند،
تخمه می‌شکنند
و با گُل زدن هر تیمی جیغ می‌کشند.

تنها کابوسشان دفترچه‌های قسطِ آن‌هاست
و می‌توانند ساعت‌ها حرف بزنند
بدون این که به‌راستی حرفی زده باشند.
در صفِ بنزین چه‌گوارا می‌شوند،
وقتِ رد شدن از چهارراه‌ها
به پاس‌بان‌ها لب‌خندهای شش در چهار می‌زنند
از ترسِ جریمه شدن
و تنها اعتراضشان
به افزایش قیمتِ وایگراست!

برای ماشین‌های قسطی‌شان
تخم‌مرغ می‌شکنند،
به جادو جمبل معتقدند
و شب به شب خوابِ آنتالیا می‌بینند.

هر هفته هم‌سرانشان را به آرایش‌گاه می‌فرستند
با این امید که یک‌بار
جنیفر لوپز از آرایش‌گاه به خانه برگردد
و از سیاست همان‌قدر وحشت دارند
که از عقرب!

هم‌سایه‌های ساده‌ای داریم:
ساده به دنیا می‌آیند،
ساده سواری می‌دهند
و ساده می‌میرند... //

*از مجموعه شعر «باران برای تو می‌بارد»



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شعر , شاعر , سایت , نو , کلاسیک , آنتالیا , خواب , بنزین , ماشین , قسط , صف , همسایه , ,
تاریخ : چهار شنبه 25 تير 1393
بازدید : 310
نویسنده : آوا فتوحی

دیده از خواهش دل بر ره دیدار فتاد
تابش مهر عیان بود و به یکبار فتاد
منظر دوست ندیدیم بمنزلگه مهر
جلوه ای بود که بر سایه دیوار فتاد
چون برافروخت رخت آتش بیدادگری
شعله از دل به سراپرده پندار فتاد
شور یکتایی عالم ز ازل پیدابود
حرف حق بود که ناگه به سر دار فتاد
توسن عقل در این بادیه بسیارشتافت
ناتوان مانده و در وادی اسرارفتاد
بانگ شیدایی فرهاد به آفاق رسید
آن جفا پیشه ندانست و به انکار فتاد



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: خمید رضایی , ,
تاریخ : چهار شنبه 24 تير 1393
بازدید : 450
نویسنده : آوا فتوحی

در خون گرم خویش ، می رقصی ای دریغ ! 

هرشب که من به خواب خوشی می روم فرو 
می بینمت به خواب :
آن جا 
کنار آب 
درخون گرم خویش
می رقصی ای دریغ !

مادر
که خسته است
پیروشکسته است
عریان به سوی صخره های مرگ می دود ؛
برانحنای تیغ !

ای مرد ؛ 
ای همنشین درد 
می بینمت به خواب 
می گویمت به دل ؛
دراین شب بلند
شاید که خون تو خورشید سرخ مااست



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: علی سرهنگی , ,
تاریخ : سه شنبه 17 تير 1393
بازدید : 329
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: دایوش دهقان , ,
تاریخ : سه شنبه 17 تير 1393
بازدید : 313
نویسنده : آوا فتوحی


یک عمر شبانه روز می سوزد عشق
تا اینکه تو را به من بیاموزد عشق
با سوزن مژگان و نخ گیسویت
لبهای مرا چه تنگ می دوزد عشق
            ***
آخر تو چگونه با دلم می سازی؟!
از بس که بهانه گیرم و ناراضی
در عشق هنوز بچه ام باور کن
دیشب دل من رفت عروسک بازی
          ***
شاید تو ندانی از کدامین ایلم
تب دارم و با مرگ کمی فامیلم
بردار و بکش چاقو و ذبحم کن، من
از نسل نوادگان اسماعیلم
          ***
هر روز دلم را به غمی آلودم
عاشق شدم و شکستم و فرسودم
من؛ نخل تبر خوردۀ این نخلستان
توفان بوزد یا نوزد نابودم
          ***
شب های زمستان زده را بیدارم
چون ابر به پهنای دلم می بارم
یک بار بیا و حال من را بنگر
شاید تو بفهمی که چه دردی دارم؟!
          ***
اینجا به جز از عشق رخت در دل نیست
از یمن جمال تو کسی غافل نیست
این قوم به شدت به تو ایمان دارند
هرچند هنوز دینشان کامل نیست
          ***
در بستری از سنگ از این آبادی
با پای کمی لنگ از این آبادی
ترسم نرسد به شهرتان ای زیبا
این شاعر دلتنگ از این آبادی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: مرتضی لطفی , ,
تاریخ : شنبه 7 تير 1393
بازدید : 363
نویسنده : آوا فتوحی

 

سمبل پریشان حالی است
چشمه
در سرزمینی مهجور .
آب نماد ادراک است در وادی دل .
چشمان تشنه
دستان ملتمس
بیداد می کند شوق
در اندیشه های دور .
بیدار است شهروجود
دیدگان را نور میزند
تماشایی ست
قطرات باران
در انحنای بی پایان سراب
در پناه دستان



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: رضایی , حمید , ,
تاریخ : سه شنبه 27 خرداد 1393
بازدید : 372
نویسنده : آوا فتوحی

می رقصد اشک قــــــــــلم
در کوچه و باغهای شعرم
گلبرگ طُرد و نجیب احساسم
پر می شود ازیــاد رنگین تو
صدای پاهایت می آیدعزیزم
از خاکی ترین جادهء انتظار
از ترنم آن پرنده گان مهاجر
که در آسمان قلبم رقصانند
و من با یک قافــلــــه چشم
هر روز نا شکیب و نا صبور
عبور کاروانت را رصد می کنم
بیا می خواهم خیس وعطش آلوده
در عطر افشان نفسهایت بال بزنم
بیا ای کعبهء سیالِ سالهای بیقراری
میخواهم این کبوتران زائر دلم را
بر حرم گیسوانت به پرواز در آرم.

شیر بازو

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شیربازو , ,
تاریخ : سه شنبه 20 خرداد 1393
بازدید : 403
نویسنده : آوا فتوحی

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: بهادر باقری , دانشگاه , استاد , کلمبیا , تهران ,
تاریخ : پنج شنبه 15 خرداد 1393
بازدید : 360
نویسنده : آوا فتوحی

چرا نباید جشن گرفت 
دوستی را ؟
مهر را 
آغاز دل سپردن را
دستی را که پیش می آید 
به رسم سلام 
باید فشرد
اینچنین بود آیین مهرورزی

*****
دل سختگیرم
تسلیم گشت
به زانو درآمد انگار
شکست خورد
شکست
و دل شکست خورده من شک دارد
به داستان آزادی
گردن نهاد
گلادیاتور داستان 
به فرمان امپراتور

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: رضایی , حمید , ,
تاریخ : پنج شنبه 15 خرداد 1393
بازدید : 367
نویسنده : آوا فتوحی

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: مینا دست غیب , ,
تاریخ : پنج شنبه 15 خرداد 1393
بازدید : 365
نویسنده : آوا فتوحی

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: اجتهادی , کازرون , ,
تاریخ : چهار شنبه 7 خرداد 1393
بازدید : 409
نویسنده : آوا فتوحی

 

ﺗﻮ ﭼﻪ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ ﻫﺮ ﻧﮕﻪ ﺳﺎﺩﻩ
ﻣﻦ،
ﭼﻪ ﺟﻨﻮﻧﯽ، ﭼﻪ ﻧﯿﺎﺯﯼ، ﭼﻪ ﻏﻤﯽ
ﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ، ﮐﻪ ﭘﺮ ﻋﺼﻤﺖ ﻭ ﻧﺎﺯ..
ﺑﺮ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺪ؛ ﭼﻪ ﻋﺬﺍﺏ ﻭ ﺳﺘﻤﯽ
ﺳﺖ..
ﺩﺭﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﻭﻟﯽ،
ﺩﺭﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﮔﺮ
ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﻭﺭﻡ ﻭ ﺑﯽ ﺧﻮﯾﺸﺘﻨﻢ..
ﭘﻮﭘﮑﻢ! ﺁﻫﻮﮐﻢ!
ﺗﺎ ﺟﻨﻮﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﮐﻪ ﻣﻨﻢ!

|مهدی ﺍﺧﻮﺍﻥ ﺛﺎﻟﺚ|

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: اخوان ثالث , مهدی , شاعر , شعر , ادبیات , ,
تاریخ : دو شنبه 22 ارديبهشت 1393
بازدید : 364
نویسنده : آوا فتوحی

مشب تمامت مي كنم
از اين سر تا به انتهاي تورا قورت مي دهم
و چشم هايت را به يكباره سر مي كشم كه تمام شوي
شوخي نمي كنم
مرد!
اين آخر بازي ست
من كه داستانم عاشقانه بود و هست و خواهد بود...
تو مواظب باقي مانده تنت باش!

نازنين

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: نازنین , ,
تاریخ : دو شنبه 22 ارديبهشت 1393
بازدید : 337
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
تاریخ : سه شنبه 16 ارديبهشت 1393
بازدید : 378
نویسنده : آوا فتوحی

برسان باده که غم روی نمود ای ساقی

این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی

حالیا نقش دل ماست در ایینه ی جام

تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی

دیدی آن یار که بستیم صد امید در او

چون به خون دل ما دست گشود ای ساقی

تشنه ی خون زمین است فلک ، وین مه نو

کهنه داسی ست که بس کشته درود ای ساقی

بس که شستیم به خوناب جگر جامه ی جان

نه ازو تار به جا ماند و نه پود ای ساقی

حق به دست دل من بود که در معبد عشق

سر به غیر تو نیاورد فرود ای ساقی

در فروبند که چون سایه در این خلوت غم

با کسم نیست سر گفت و شنود ای ساقی "هوشنگ ابتهاج"

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هوشنگ ابتهاج , ,
تاریخ : چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393
بازدید : 401
نویسنده : آوا فتوحی

 



خیال کردی رفتی که رفتی!
هنوز کاشف هجاهای احساسات منی!
هنوز یلداترین خاطره را از تو دارد دلم!
هنوز برای تو می میرم وزنده می شوم.
هر وقت یادم می اید؛ تو می آیی!
اگرچه سواد درست وحسابی از عشق ورزیدن ندارم.
اما همیشه به یاد تو آب می خورم.
به یاد تو نفس می کشم.
به هر کجا می نگرم ؛
هندسه نگاه تو ان جاست.
خیلی دلم می خواهد دوباره باز گردم .
به حریم خلوت نگاه با صفای تو؛
با هم بنشینیم ؛
تو مرا بگویی؛
من تو را بنوسم.
اما تقدیر این فراق چه بود؛
که غروب های کلاغ خوان زمستان؛
از من عاشق سینه چاک عیاری ساخت.
و شعور یک شاعر نقاش را به من هدیه داد.
اما هنوز هم که هنوز است؛
تودر نگاه من چون یک کودک ؛
بند بازی می کنی!
ومرا مصلوب خاطرات رویای خود می کنی !
ای غزال غزل!

شمیسا 91/تهران

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شکسیا , ,
تاریخ : چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393
بازدید : 331
نویسنده : آوا فتوحی

اگر دوباره ببینمت

بید بلندی بود سر کوچه
کنار جویی که نقره می رفت
با ساز ماه
که در برگها با باران می لغرید
و تنهایی نیمکتی
که به بالا آمدن آفتاب و خستگی عابران منتظر بود.
نگاهها برای چه خیس و مه گرفته اند 
رفتن برای چیست؟
سفری که باید می شد

*
اگر دوباره ببینمت
با تو از خاطره ها خواهم گفت که در کوچه جا گذاشتی
از دلی کنار در
نگاهی که همیشه از پشت پنجره می لغزید
باران آن روزها ریز وسرد بود 
و کوچه تنها
و تو تنهاترین مسافر تنهایی
کجا می رفتی ؟
رفتنت ، رفتن کجا بود؟

*

اگر دوباره ببینمت
با تو از آن ساعتی خواهم گفت که باران آمد
و نگاه تو مه آلود شد .
از صدای کسی که بر آستانه ایستاد .
پیراهنت خیس شده بود
کلاهت بر بند کیفت که بر شانه آویخته بودی
باگامهای کوتاهت متفکر می آمد
و تو می رفتی
رهسپار کجا بودی؟
کجای جهان راه تو بود؟
*
اگر دوباره ببینمت
با تو از آن جا خواهم پرسید
و از روزهایی که داشتی

*
سنگیست خاطره
با نوشته ای بلند
خانه ای کهنه 
زنی حیران که منتظر است
کلیدی بر میخ کناردر آویخته مانده
هزار هزار برگ با بادهای سرگردان می روند
هزار حرف ناگفته در سینه مانده
رفتنت کجا بود؟
ناکجاشهری با آوازها و رازهای سر به مهر

مردی عینک به چشم
آواز می خواند
یکی بر طبلی نامفهوم می کوبد
کودکی در آفتاب می خندد
سگی همه چیز را بو می کشد.

چه کسی آواز را در ساز نهاد
که تمام سازها بی آواز ناکوک شوند
بی ترنم لب
بی ترنم باد
بی ترنم قد
من در انتهای دیوار خانه ات
تصویر نقش شده ی آدمی را دیدم
که چشمانش اندوه هزار گناه
هراس هزار غربت
هزار تنهایی را می گفت
و در انتظار رفتن بود
*
اگر دوباره بینمت
با تو از آن تصویر 
و هزار خاطره خواهم گفت
از قطاری که انتظار را بر من نهاد
درختی که سارهایش پرید
زنی که با درخت تصادف کرد
و اسمش را از سارها گرفت
در آن صبح که تنش در گور می خوابید
نگاهش چیزی دیگر می گفت
خدا حافظ
خدا حافظ
اگر دو باره ببینمت
با تو از همه چیز خواهم گفت
جز
خدا حافظ
خدا حافظ

(علی نوروزپور)

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: علی نوروز پور , ,
تاریخ : چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393
بازدید : 344
نویسنده : آوا فتوحی

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: بهادر باقری , ,
تاریخ : چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393
بازدید : 389
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

ابر بهار خاطرت بر سر شاخسار دل
جلوه ای از خیال تو میکشدم کنار دل
دست نیاز و اشک ما حلقه به درگه تو زد
بین چه شکسته در غمت قامت استوار دل
تا به سحر تیره شبان یاد توام در گذران
منظر دلکش تو و دیده بیقرار دل
راه ورود خاطرش بسته به روی یاد ما
از نظرش فتاده ام برسر کارزار دل
کشتی صبر و طاقتم رفت به گرداب غمت
سیل سرشک دیدگان برده زمن قرار دل
بدرقه ره تو شد قطره به قطره اشک ما
موج غمت فتاده بر ساحل انتظار دل
@ حمید رضائی

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: رضایی , حمید , ,
تاریخ : چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393
بازدید : 1072
نویسنده : آوا فتوحی

 

یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشتی قطار، کشتی و هواپیما:
تا یک لقمه بیشتر بخورم…
یادت هست؟
شدی خلبان،ملوان،لوکوموتیوران
میگفتی بخور تا بزرگ بشی
آقا شیره بشی…
خانوم طلا بشی…
و من عادت کردم هر چیزی را
بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم.
حتی بغض هایم را ...
امیرحسین زندی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: امیر حسین زندی ,
تاریخ : چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393
بازدید : 560
نویسنده : آوا فتوحی

 

نو ميشود روزگار از هر سو..
بوى تازگى ايد به مشام...
و من ياد تو را...
در کهنگى ايام 
همچنان زنده به دل دارم..

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: نادر فرهمند ,
تاریخ : چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393
بازدید : 355
نویسنده : آوا فتوحی

چه غریب ماندی ای دل، نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری

غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید یاری

چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری

دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری

نرسید آن که ماهی به تو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری

همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری

سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری

به سرشک همچو باران زبرت چه برخورم من؟
که همچو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری

چو به زندگانی نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری

نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری

سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر
که به غیر مرگ دیگر نگشایدت کناری

به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری

"هوشنگ ابتهاج"

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: هوشنگ ابتهاج , ,
تاریخ : یک شنبه 31 فروردين 1393
بازدید : 337
نویسنده : آوا فتوحی

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: شیربازو , ,
تاریخ : یک شنبه 31 فروردين 1393
بازدید : 361
نویسنده : آوا فتوحی

 

حاصل ضرب انتظار من
با .....
ثانيه هاي نبودن تو
اشك هاي چشماني است
كه بي بهانه 
با تو مي خندند ...
من ......
به يك لبخند تساوي قانعم !!!

م.ج یاس خیال

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: یاس خیال , ,
تاریخ : شنبه 30 فروردين 1393
بازدید : 421
نویسنده : آوا فتوحی



من بودم و هُرمِ حریم دست هایت
من بودم و ابر کریم دست هایت

باور کنم من بودم و من بودم و تو
دستان من بود و صمیم دست هایت؟

باور کنم این قاصدک، این بغضِ سیال
گم بود در رقص نسیم دست هایت؟

بهت عقابم را چه انس و الفتی بود
با جوجه های یاکریم دست هایت!

کوه یخ دستان من، شد رودِ جاری
در تابش عطر قدیم دست هایت

آغاز شد: من، عشق، آتش، بیقراری
با ذکر رحمان و رحیم دست هایت

ای فرصت کوتاه دیدار ای تجلی!
آیا منم تنها کلیم دست هایت؟

من می روم اما به دستت می سپارم
دست دلم را این یتیم دست هایت

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: بهادر باقری , دست , ,
تاریخ : شنبه 30 فروردين 1393
بازدید : 397
نویسنده : آوا فتوحی

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: بهادر باقری , بهشت , ذوزخ , ,
تاریخ : یک شنبه 24 فروردين 1393
بازدید : 442
نویسنده : آوا فتوحی

متاسفم
حکم صادر گشت
راه بازگشتی نیست
باید ساخت 
در حوالی سرزمین پندارم .
انگار
داوری یادش رفت
قاضی اقبالم .
خودسرانه می تازد
دیوانه زنجیری
دل من یاغی گشت 
استر نافرمان !!
به گمانم چندی ست
حسگرش فعال است
شایدم می بیند
پیش لرزه های گسل افکارم.

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: رضایی , حمید , ,
تاریخ : سه شنبه 19 فروردين 1393
بازدید : 396
نویسنده : آوا فتوحی

 

با اتوبوس 
شمال را سوار شو....
به خیالات یک مرد
که رودخانه
ماهی
و خزه را 
می فهمد
آواز را
چند ثانیه در آب،حبس
و کوه را به دریا وصله....اما...
این هوای ناب را از ریه اش دریغ می کند
با اتوبوس
شمال را
پیاده شو
که بهار
در دستان تو جا مانده است
بیا که گلهای همیشه بهار
فاتحه ی این لاشه ی در هم را خوانده اند
بیا که بهار
رنگ و بوی تو را بگیرد
بیا که دوباره
سبز شوم......



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: کوهستانی ,
تاریخ : سه شنبه 19 فروردين 1393
بازدید : 528
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: نادر فرهمند ,
تاریخ : یک شنبه 17 فروردين 1393
بازدید : 970
نویسنده : آوا فتوحی



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: لورکا دادوودی , ,
تاریخ : جمعه 23 اسفند 1392
بازدید : 568
نویسنده : آوا فتوحی

تعداد صفحات : 26


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com